در انتخابات سال ۸۴، این نوع
ایدئولوژی سبب برآمدن آقای
احمدی
نژاد شد. در دولت او بخش زیادی از «
نفرت'>نفرت» با حضور در قدرت به تدریج استحاله شد. رخدادهای سالهای ۷۶، ۷۸ و ۸۸ ریشه این نفرت است و رقابتهای انتخاباتی ۹۲و ۹۶ و نحوه مناظرات سبب شد دوباره این نفرت باز آید. این سنت سیاسی در کشور است که در گسستهای نسلی، از منجنیق دره محرومیت، سنگهای نفرت را پرتاب میکند. اگر توسعه سیاسی خاتمی، استحکام قضائی حقوق سیاسی، بازآرایی سیاسی کشور با حضور جریانهای فرهنگی، محیطزیستی و چپ اجتماعی و جدایی سیاست از «اداره» نهادینه و بسامان میشد، شاید این نفرتها به قاعده درمیآمد و چرخه خشونت و نفرت چنین بیمحابا اوج نمیگرفت. این از وظایف معماران و رجال سیاسی بود که میبایستی چنین میکردند تا گردونه گردان سیاست را تثبیت کنند تا «ایران» اینچنین بازیچه کودکان کوی سیاست نشود.روانشناسی سیاسی میتواند «بازگشت نفرت» را به تحقیر انتخاباتی و بهویژه ضربات روانی ناشی از مناظرات سیاسی تحلیل کند. هراس، خودمحوری، بدبینی و شکست انتخاباتی، «سوپرایگو» یا فراخودِ سیاسی را به آتش نفرت برافروخته است؛ بهویژه در
اصولگرایان انقلابی. این هم از عجایب «پدیده روانی» است که آتش این نفرت معمولا و در گام نخست دامان نزدیکترینها را میگیرد. همچون عقربی که به نزدیکترین ناجی خود نیش میزند. برای برخی از اینان، تنفر به مثابه امر سیاسی ابتدا و در گام نخست نه اسرائیل و آمریکا و سلطنتطلبان بلکه اصولگرایان سنتی، قالیبافیها و اصلاحطلبان را آماج قرار میدهد. در جهان تسنن، این پدیده روانی توسط «ابن تیمیه» به قالب یک «نظریه سَلَفی دینی» درآمده است. برخی از آنان عامه مسلمانان را به کوچکترین و سادهترین دلایل، تکفیر کرده و جان و ميستان...
ادامه مطلبما را در سایت ميستان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : musavanda بازدید : 43 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 20:32